دلقک غمگین
نوشته مهدی امیری در سپتامبر 17, 2009 هیچوقت اون روز یادم نمیره، خیلی روز سردی بود، دخترم تب داشت، تبشم…
نوشته مهدی امیری در سپتامبر 17, 2009 هیچوقت اون روز یادم نمیره، خیلی روز سردی بود، دخترم تب داشت، تبشم…
نوشته شده توسط مهدی امیری در سپتامبر 12, 2009
نوشته مهدی امیری مدیر سایت در آگوست 31, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 26, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در ژوئن 6, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 18, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 12, 2009 واقعا که بعضیها چه رویی داران، نشسته بودم تو مغازه، دیدم تلفن…
ارسالشده در نوشتههای بابی در می 1, 2009
نوشته مهدی امیری در24 آوریل , 2009 نمیدونم این چه عادتیه که بعضیها دارن و به جای هر کلمه، میگن…
ارسالشده در نوشتههای بابی در آوریل 20, 2009
نوشته مهدی امیری در آوریل 12, 2009 ١٠-١٥ روزی میشه که خانوم بچههای من رفتن مسافرت و این جریان مسلما…
نوبسنده مهدی امیری در مارس 7, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در فوریه 27, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی در فوریه 18, 2009
ارسالشده در نوشتههای بابی!در ژانویه 28, 2009
نوشته مهدی امیری در ژانویه 17, 2009 ایرنیهایی که ساکن خارج از کشور هستن،یادشون هست حتما، تا چند سال پیش،…
ارسالشده در نوشتههای بابی! در ژانویه 5, 2009 |
ارسالشده در نوشتههای بابی!در دسامبر 24, 2008 |