بستنی فروش زیبا رو

نوشته مهدی امیری ۲۴ آگوست ۲۰۱۹
تازگیا دوستان, اینجوری شده که ما هرجا میریم, مغازه لباس فروشی, خوار و بار فروشی, کتاب فروشی حتی و خب رستوران اینام که همیشه اینجوری بوده چونکه ما اصولا بیشتر رستوران ایرانی میریم , مگه اینکه بچه ها بخوان برن مکدانالد یا کنتاکی و این جور جا ها !
آها یادم رفت اصلا بگم چه جوری شده , آره اینجوری شده که ما هرجا میریم, خوشبختانه میبینم ایرانی ها اونجا مشغول به کار هستن, خیلی هم به نظر من رفتارشون با هموطنا خوبه, ما که تا حالا غیر از رفتار دوستانه چیزی ندیدیم و واقعا هم خوشحال میشیم که عزیزان هموطن رو, مخصوصا جوون تر ها رو که اکثرا هم احتمالا دانشجو هستن , در تمام سطح شهر ملاقات میکنیم.
چند روز پیش رفتیم با بچه ها بستنی بخوریم, اونجام اتفاقا یک دختر خانوم ایرانی که خیلی هم به قول دوستان افغانستانی “مقبول” بود کار میکرد .


درد سرتون ندم, بستنی سفارش دادیم و رفتیم چسبیده به همون پیشخون, پاچال یا همونجا که بستنی رو میفروشن, حالا اسمش هر چی هست, نشستیم رو صندلی و با دخترام مشغول حرف زدن شدیم تا خانومه, همون خانوم ایرانیه , بستنی ها رو آورد سر میز و گفت, اگر چیزی لازم داشتین, من همین جا در خدمتم.
دختر بزرگم گفت بابی, چه جوریه که ما هرجا میریم تو فوری میفهمی که اونی که اونجا کار میکنه ایرانیه؟!
گفتم این تجربه ۴۴ سال زندگی در غربته باباجون اما اگه به کسی نگی, من رازشو بهت میگم.
گفت بگو خیالت راحت باشه, هیچکی نمیخواد همچین رازی رو بدونه!
گفتم من وقتی حس میکنم یکی میتونه ایرانی باشه, قبل از اینکه ازش بپرسم , با یکی از شما یک جمله فارسی میگم, اون اگه ایرانی باشه , اولین کلمه فارسی رو تا میشنوه, ناخودآگاه , خودشو یک تکونی میده, بعدم من به شما میگم ایشون هم ایرانی هستن, اگر باشه که سلام و علیک میکنه , اگرم نباشه که نمیفهمه من چی گفتم, هیچ عکس العملی نشون نمیده!
میگه همه این ایرانی ها هم که ما میبینیم تو فروشگاه و تو رستوران و تو کافه و هر جا که کار میکنن همه هم خوشگلن!
ولی وقتی که ما میریم ایران اینجوری نیست؟!
گفتم, ایرانی ها در کل, ملت زشتی نیستن بابا و بین ملت های اون منطقه میشه گفت هم از همه خوش تیپ ترن , هم مترقی تر و هم متمدن تر و با سواد تر اما خب تو مام خوشگل هست و کسانی هم هستن که زیادم خوشگل نیستن مثل تمام ملت های دیگه, خوشگلی هم حتما شرط خوشبختی نیست باباجون , بعضی وقتا تازه درد سرم میاره واسه آدم , من خودم مثلا شاید اگر اینقدر خوشگل نبودم, موفق تر بودم ! 🙂
اما اینکه شما اینجا میبینی همشون خوشگلن, بخاطر اینه که اگر خوشگل نبودن, استخدامشون نمیکردن, همین خانومه اگر پیش منم میومد, منم استخدامش میکردم!
میگه تو واسه چی استخدامش میکردی بابی, تو که مغازتو بستی؟!
گفتم, مغازه باز میکردم واسش !
حاج و واج منو نگاه میکرد!
گفتم شوخی میکنم باباجون, منظورم اینه که جاهایی مثل کافه, رستوران, بستنی فروشی , فروشگاه و اینجور جا ها سعی میکنن کارمنداشون, حالا چه مرد باشن چه زن, خوشگل و خوش برخورد باشن که مشتری ها رو جذب کنن, این خانوم رو هم رئیس اینجا واسه همین گرفته, اگر من میومدم که منو استخدام نمیکرد, اگرم میگرفت, نمیزاشت که این بالا کار کنم, میگفت برو پایین تو زیرزمین آفتابه بده دست مردم !
میگه آفتابه چیه بابا ؟!
میگم آفتابه تو نمیدونی چیه, آفتابه مسی, آفتابه پلاستیکی …ندیدی تا حالا؟!
میگه نه.
میگم ایران که میری, تو توالت چی هست ؟
میگه هیچی, توالت, چی باید باشه؟!
بعد میگه ها, شیلینگم هست.
میگم آخ آخ, لعنت بر اینا, آفتابمونم ازمون گرفتن؟!
گفتم : قبلنا که ما هنوز اینقدر مدرن نشده بودیم, جای همون شیلنگا, آفتابه داشتیم تو توالتامون, چیزایی بود مثل آبپاش, که باهاش گلا رو آب میدن, منتهی کار دیگیی باهاش میکردن, اونوقت یک عده آدم هم بودن که شغلشون این بود که بیرون توالت های عمومی مینشستن و آفتابه ها رو پر آب میکردن و میدادن دست مردم.
موقع رفتن, گفتم بچه ها, حسابو که دادیم من سریع یک دستشویی میرم و بعد میریم .
خانومه رو صدا زدم اومد , دیدم اینبار لبخندی بر لبشه و خیلی شنگول به نظر میرسه , حساب کردم و گفتم خانوم عذر میخوام, اینجا دستشوییش کجاست؟
گفت پایین همین پله ها , بعدشم خندید و گفت اما متاسفانه اونی که آفتابه میده دست مشتری ها, الان رفته مسافرت, رییسمون دنبال یکی میگرده استخدامش کنه, هنوز پیدا نکرده شما کسی نمیشناسین دنبال کار باشه ؟!..

دیدگاهتان را بنویسید